ارزش ارز های خارجی در برار پول افغانی تاریخ 25 حوت
یک دالر به افغانی یک یورو به دالر یک یورو به افغانی یک میلیون تومان به افغانی هزار کدار به افغانی
70.00 106.50 74.00 770 250

من دختِ از پشت کوه‌ بابا، امروز از پشت پنجره‌ی اتاقم برای تمام معلمانم سلام و درود رسانده و روز معلم را برای شان از صمیم قلب مبارک باد می‌گویم. آری من امروز نمی‌توانم در جشن و خوشی این روز بزرگ اشتراک داشته باشم، من فقط می‌توانم از پشت پنجره اتاقم به بیرون بنگرم و در خیالاتم با هم‌صنفانم جشن روز معلم را تجلیل کنم. من امروز با دلی پر از درد واندوه و رویاهای در خاک شده‌ام از تمام معلمان کشورم می‌خواهم تا برای آن عده از شاگردان که مثلی من و هزاران منی دیگر از جامعه طرد نشده‌اند با صداقت و راستی کامل درس بدهند و برای اینکه آن ها بتوانند به رویاهای شان دست یابند کمک نمایند. درست است که شرایط برای زهرا، فاطمه، زرغونه، پلوشه و من تنگ ست و ما باید در پس پنجره های اتاق مان حبس باشیم ولی به آن عده‌ی که می‌توانند به درس و رویا هایشان برسند باید توجه شد و درخت رویا های شان آبیاری شد. من دقیق نمی‌دانم، چند مدت می‌شود از مکتب رفتن منع شده‌ام، در اوایل می‌شمردم ولی از یک زمانی دیگر روزهای خانه‌ نشین شدنم را نشمردم؛ چون می‌دانم این شب تاریک به آسانی سحر ندارد. ولی با آن هم در کنج دلم کورسویی از امید ست که شاید روزی دوباره درهای مکاتب به روی مان باز شود و بتوانیم به راه مان ادامه بدهیم، فقط از معلمانم می‌خواهم تا آن‌روز که قرار می‌شود دوباره بتوانیم به مکتب بیاییم فراموش مان نکنند و برای رهایی ازین گرداب سیاه کمک مان نمایند تا ازین کابوس و سیاهی خوف‌ناک رهایی یابیم. امروز بیشتر از هرروز دیگر دلم برای استادانم، هم‌صنفانم و صنف درسی ام تنگ شده ست، حتأ برای روزهایی که از فرط کار ومصروفیت‌های خانه نمی‌توانستم درست درسهایم را بخوانم، یا کارخانگی ام را انجام بدهم و معلمم جزایی ام می‌کرد؛ بعضی از استادانم حتأ از صنف درسی بیرونم می‌کرد و می‌گفت باید پشت در باشی تا روز دیگر یادت نرود که بدون کارخانگی به مکتب بیایی. ولی بی‌خبر ازینکه من به عنوان یک دختر در خانه مسؤلیتهای دارم، باید در کارهای خانه به مادرم کمک کنم، برای برادرم چای درست کنم، گوسفند‌ها را از کوه آورده برای شان علف بریزم، خمیر کنم و خانه جارو بزنم. درس و مکتب رفتن در مناطق دوردستی چون منطقه ما برای دختران یک دغدغه ست، قبل از امدن این شرایط ناگوار ما دختران هزاران مانع دیگر سر راه مان برای رفتن به مکتب داشتیم، از همه مهم‌تر آن به شوهر دادنی قبل از وقت مان. درست زمانیکه داشتیم یاد می‌گرفتیم با همدیگر بابا زنجیر بافتی را بازی کنیم، ما را به شوهر می‌دادند و دراین تصمیم بزرگ زندگی مان از همه آخر خود مان باخبر می‌شدیم که قرارست عروس شویم. من امروز از  پشت این پنجره های بسته از تمام استادانم، می‌خواهم که بعد از آنکه درهای مکاتب به‌روی مان باز شد شرایط و دشواری‌های ما دختران را درک کرده و برای رسیدن به رویاهایمان ما را همرایی نمایند، از پدران و برادران مان می‌خواهم زمانیکه مکاتب باز شد ما را بجایی مانع شدن تشویق به درس و مطالعه نمایند. از مادران مان می‌خواهم که نگویند قد ات به آسمان هفتم رسیده وشرم بخور از مکتب رفتنت و مکتب برای تو نیست، باید شوهر کنی. 
امروز بغض کرده‌ام برای تمام حرفهای که سزاوار شنیدنش نبودیم تا برای رفتن به مکتب بشنویم، چون مکتب رفتن حق مسلم همه‌ی ماست. ولی امیدوارم وقتی دوباره مکاتب به روی‌مان باز می‌شود دیگر هیچ مانعی نداشته باشیم و بدون هیچ‌گونه دلهره به مکتب برویم. من درد و اندوه‌های این روزهای سیاه را تحمل می‌کنم فقط برای آن روزی که بتوانم دوباره به مکتب بروم و شاد بخندم بدون کدام دلهره‌ی. پس من منتظر آن روز می‌مانم.
و در آخر می‌خواهم به تمام دختران هم‌قطارم بگویم هرگز امید مان را از دست ندهیم، چون ما دوباره سبز می‌شویم، حتأ خیلی قوی تر و بهتر از قبل.

توئیت

دیدگاه

دیدگاه شما چیست؟

تصویر زیر تبلیغاتی است

تصویر زیر تبلیغاتی است

تصویر زیر تبلیغاتی است

تصویر زیر تبلیغاتی است