آمار قربانیان حوادث و جرایم از شروع سال روان میلادی تا اکنون
قربانیان جنگ و انفجار قتل و ترور حوادث غیر مترقبه خودکشی بازداشت زنان شکنجه و مجازات علنی
516 528 1608 87 172 997

مجله اپروند:

مجله اپروند با نخبگان علمی ، اساتید دانشگاه، مخترعین، برنده‌گان جوایز معتبر، تاجران و شخصیت های الهام بخش گفتگو نموده و محتوای آنرا از طریق ویب سایت نای نیوز  و شبکه های اجتماعی با مخاطبین همرسانی می کند.

به سلسله مصاحبه های قبلی این‌بار از بانو شکر دخت جعفری فزیک‌دان و مخترع دستگاه درمانی سرطان دعوت به عمل آورده تا تجربیات خویش را با ما در میان بگذارد جریان مصاحبه را با سوالی از این مجله آغاز میکنیم: 

اپروند: استاد گرامی، سلام به شما و تشکر از اینکه وقت تان را در خدمت مجله اپروند گذاشتید.

جعفری: تشکر از اینکه مرا در برنامه تان دعوت کردید. در خدمت شما هستم. 

اپروند: بانو جعفری گرامی، شما را همه می شناسند، یکی از شخصیت های شناخته شده و مطرح در عرصه علمی هستید. شما اختراعات و آثاری دارید که دانشجویان مطالعه می کنند و از شما الهام میگیرند. صحبت را از این جا آغاز می‌کنیم که فعلا چه برنامه ها روی داست دارید و روی چه موضوعاتی تحقیق می کنید؟

جعفری: تشکر! فعلا در صنعتی سازی نتایج تحقیقاتم کار می کنم و مراحل صنعتی سازی را پیش می برم. این برنامه مجموعِ از تحقیقات اکادمیک و تحقیقات شفاخانه‌ی را شامل می شود که  در استفاده از سیستم دوزمینتری معرفی کرده ام و کار برد آن بیشتر در روی کار های پریکلنیکال و کلینکال است. هم چنان در تدریس و ارزیابی تحقیقات دانشجویان در دانشگاه ها مثل دانشگاه UCL  ، دانشگاه ساری و دانشگاه پروس موس انگلستان مصروف هستم. دانشجویان دوره ماستری پروژه های تحقیقی خویش را تحت نظر من کار می کنند و در راهنمای آن ها همکاری دارم. در کنار این مشغله ها، کار های روز مره ام را نیز انجام می دهم که در شفاخانه ملکه الگساندارا در شهر پورسموس به حیث دانشمند بالینی مشغول کار هستم و روز های اخیر هفته را معمولا به خانواده، کودکان و عزیزان اختصاص می دهم و همچنان از فعالیت های مکتب آنلاین که با همکاران راه اندازی کرده ایم نیز نظارت می کنم. در مکتب آنلاین دختران از صنف هفتم الی دوازده هم مشغول آموزش هستند. 

اپروند: لطفا در مورد اختراعات علمی تان که در رشته فزیک و طب یک بحث جدید هستند، به مخاطبان معلومات بدهید. 

جعفری: هر دو اختراع مرتبط باهم هستند. اختراع اول که به کمک دانشگاه ساری ثبت شد، ایجاد یک سیستم دوزیمیتری است، برای بیمارانی که سرطان دارند و نیاز به پرتو درمانی دارند.  با استفاده از صد ها دوزیمتر کوچکتر به سایز یک ملی متر، به شکل آرایه های مختلف، در داخل بدن بیمار کارگذاری می شوند، وقتی مریض بهبود یافت ، میزان دوزی که به مریض رسیده چک می شود. از اینکه درمان پرتودرمانی معمولا از پنج الی سی‌وپنج جلسه تکمیل میگردد، فرصت تصحیح درمان وجود دارد. به این ترتیب میزان خطا در درمان کمتر می شود، درمان موثریت بیشتری پیدا می کند. فعلا امکان چک کردن در روند درمان وجود ندارد، متاسفانه بشتر از سی در صد مریضان مبتلا به سرطان یا درمان شان با مشکل مواجه می شوند و یا ناموفق تمام می شود که خیلی غم انگیز است. اما با چک کردن روند درمان می توانیم این فیصدی را کاهش بدهیم و تا نیم درصد برسانیم. اختراع دوم سیستم های دو بُعدی و سه بعدی دوزی میتر ها است. این سیستم قابلیت استفاده در طب و صنعت را دارد. مثلا در صنعت فزیک هستوی، در نیروگاه های هستوی، در اشعه دادن به مواد غذایی، در طبابت، در فضا و هوا نوردی نیز کار برد خواهد داشت. اما فعلا تمرکز ما بالای این تکنالوژی در استفاده از طب و به صورت خاص در استفاده بالینی است. 

اپروند: اخیرا اثری هم از شما منتشر شد، در این مورد اگر بفرمایید که مرتبط به رشته تحصیلی و تحقیقات شما است یا خاطرات و سرگذشت شما را شامل می شود. 

جعفری: این اثر یک ترکیبی از آنچه بر من گذشته و چیزی که من امروز هستم و خاطرات من است که زندگی من از کجا آغاز شده و با چه مشکلات مواجه بوده ام که از دوران کودکی، مشکلات خانواده و تا اینکه به دانشگاه رفته و موضوعات علمی که به آن دست یافته ام. بسیاری از عزیزان وقتی داستان زندگی مختصر مرا می شنیدند، از من می پرسیدند که کتابی وجود دارد یا خیر؟ هم چنان وقتی من در دانشگاه اکسفورد و باری هم در دانشگاه کامبریج دعوت شده بودم، دانشجویان واستادان می پرسیدند که آیا کتابی وجود دارد که ما سرگذشت شما را بخوانیم و برای دانشجویان خود معرفی کنیم؟ بعد از سقوط افغانستان، وقتی نا امیدی زنان و دختران افغانستان را دیدم، برای اینکه برای آن ها امیدی داده شود، آن ها ببینند که همه در زندگی با مشکلات مواجه اند، ولی هیچ مشکلی ماندگار نیست، هر قدر سخت باشد. با انگیزه ای اینکه این عزیزان ما امیدی داشته باشند، به رشته تحریر در آوردم. این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و ترجمه دری آن نیز تحت کار است و امید وارم هستم بزودی برای خوانندگان مهیا شود. 

اپروند :  در کنار فعالیت های علمی و تحقیقاتی در رشته فزیک و پرتو درمانی که مرتبط به فزیک و طب است، گاهی وقت فعالیت سیاسی و اجتماعی هم داشتید؟ اگر بلی تا چی حدی؟

 جعفری:  به دلیل اینکه دانش و تجربه سیاسی اجتماعی ندارم،  وارد آن صحنه نشده ام و عقیده دارم که جامعه ای موفق میشود که هر شخص مطابق تخصص خود یا به جای خودش وظیفه اش را به خوبی انجام دهد. اما در بخش آموزش و پرورش،  فعالیت های داشته ام و در خدمت دانشجویان بوده ام. مثلا تاسیس مکتب آنلاین برای دختران یکی از نمونه های فعالیت های من می باشد ‌که هدفم امید دادن و آموزش به دختران داخل افغانستان است. بنا بر این من خود را راحت احساس نمی کنم که در مسائل سیاسی دخالت داشته باشم. من اکثرا عمرم در لابراتوار، صنف و مراکز آموزشی و تحقیقاتی سپری شده است. مشغله و مصروفیت های من بیشتر لکچر دادن در دانشگاه در بخش فزیک بوده است. 

اپروند :  شما برای دختران افغانستان و  همه زنان پر تلاش یک الگو یا نمونه هستید، اگر از شما پرسیده شود، الگوی شما کی بوده که شما را به یک شخصیت جهانی تبدیل کرده است؟ 

 جعفری: بلی، طبعا فرزندان از خانواده ها و والدین شان الگو می‌گیرند و الگوی من نیز در خانواده ما، پدرم بود. من وقتی کودک بودم همیشه با پدرم بیشتر قصه میکردم. پدرم قصه های زندگی خود را با من شریک می ساخت و می‌گفت که چطور در مقابل زورگویی و استبداد با  بیان حقیقت ایستادگی کرده است. این قصه ها درس های مهمی بود که آن زمان از پدرم آموختم. وقتی بزرگ تر شدم، در مقطع دبیرستان و دانشگاه الگوهایم تغییر کرد. در این مرحله، استادانم که به ما درس می دادند و همه کسانی که تغییرات بزرگ جهانی را ایجاد کرده اند، برام الهام بخش بودند. یعنی در هر مقطع از زمان من الگویی متفاوتی داشته ام.  

اپر وند: چندین سال است که از افغانستان خارج شده اید و حالا چی احساسی نسبت به افغانستان و مخصوصا وضعیت دختران در کشور دارید؟

جعفری: من برای ادامه تحصیل در سال ۲۰۱۰ در بریتانیا آمدم تا در رشته فزیک طبی در مقطع ماستری ادامه تحصیل نمایم. یکی از دلایل اصلی تحصیل من در رشته فزیک طبی این بود که پدرم را به دلیل سرطان از دست دادم. بعد از آن تصمیم گرفتم در بخش سرطان، جلوگیری این مرض و درمان آن متخصص شوم. همینطور در رشته فزیک طبی تحصیلات عالی خود را تکمیل نمودم. از سوی دیگر من استاد برحال دانشگاه طبی کابل بودم و برای من قابل پذیرش نبود که یک استاد دانشگاه مقطع تحصیلی کمتر از دکترا داشته باشد.  برای همین، ادامه تحصیل و تحقیقات را در مقطع دکترا نیز اقدام کردم. خوشبختانه برای من بورسیه یی از دانشگاه ساری داده شد که یک بورسیه نیمه بود و قرار بود بقیه مصارف را خودم پرداخت نمایم. در این قسمت شوهرم نیز مرا همکاری کرد. قرار بود، شوهرم وظیفه اش را در بریتانیا ادامه بدهد و مصارف را تهیه کند ولی متاسفانه از بابت زد و بند های سیاسی شغلی برایشان داده نشد و ما به مشکلات اقتصادی بسیار شدید مواجه شدیم. اما خوش بختانه بنیاد " schlumberger foundation"  برایم بورسیه تکمیل داد و توانستم مقطع دکترا را به اتمام برسانم که بعدش اختراعات من ثبت شد و کار ها به نحوه دیگری به خوبی پیش رفت.  همزمان با این مصروفیت ها، من برای بازسازی مرکز رادیوتراپی و امپلوژی در کابل کار می کردم که در سال ۲۰۱۲ آن  پروژه را تکمیل کردم و رسما تسلیم همکار مان در کابل کردم تا پیش ببرند. 

بعد از فراغت در سال ۲۰۱۵ نمی‌دانستم چی کاری درست است. اینجا باشم و کار های صنعتی سازی تحقیقات خود را پیش ببرم یا برگردم افغانستان و برای بازسازی رادیوتراپی کمک کنم. در نهايت به افغانستان برگشتم و با ریس پوهنتون طب صحبت کردم و با دوستان نیز مشورت نمودم که چه کاری درست است؟ نظر دوستان این بود، اگر صنعتی سازی تحقیقات ات را پیش ببری خدمت بزرگتری  برای هموطنانت و بقیه مردم جهان خواهد بود. بنا بر همین مشورت ها، در سال ۲۰۱۵به بریتانیا برگشتم و همینجا کار پیدا کردم تا امرار معاش بتوانم و همزمان با آن تخصص بالینی خود را در بخش فزیوتراپی بدست بیاورم و به شرکت ثبت کردم تا صنعتی سازی کار هارا پیش ببرم. این همه تلاش ها برای این انجام شده که روزی  بتوانم این تکنولوژی را در خدمت مردم افغانستان قرار دهم. من در هر مرحله کاری را که انجام میدهم، این را در ذهنم دارم که این موضوع چگونه در افغانستان قابل تطبیق است و حتی هر زمانی که دستگاهی را طراحی میکنم این موضوع در ذهنم است که آیا این تکنالوژی در افغانستان قابلیت پیاده سازی را دارد یا خیر؟ تلاش من همیشه این بوده که از موادی استفاده کنم که ساده و برای همه قابل استفاده باشد. به عبارت دیگر، کاربرد دستگاه تا حدی باشد که کمترین هزینه لازم را داشته باشد تا قابلیت استفاده شدن در افغانستان را داشته باشد. من هميشه قلبم برای هموطنانم، وطنم و دختران وطنم می‌تپد و از آن ها جدا نیستم. همین قسم که شما هم میبنید در آخر هفته، باید با کودکانم باشم و آن ها به من نیاز دارند کوشش میکنم آن ها را قناعت بدهم. همچنان در جریان سایر فعالیت های علمی و تحقیقی، تلاش می کنم از طریق مکتب آنلاین روزنه امید برای دختران باز کنم و بتوانم به درس و آموزش آن ها نیز رسیدگی نمایم. 

اپروند: شما تجربه مهاجرت در کشور های همسایه ایران و پاکستان را هم دارید؟ اگر راجع به مهاجرت صحبت کنید که از نظر شما مهاجرت چه است؟ آیا برای شما و یا برای همه یک فرصت است یا به عنوان یک چالش حساب میگردد؟

جعفری: من در پاکستان فقط یک سفر کوتاه دو روزه داشتم که پدرم را برای تداوی برده بودم. اما از سن ۶ الی ۲۷ سالگی در ایران بودم. من دوره های ابتدایی، لیسه و همان قسم  تا پایان دوره لیسانس را در عالم مهاجرت در ايران تحصیل کرده ام و بعدش در افغانستان برگشتم. مهاجرت برای مردمی که در کشور شان جنگ است، ترکیبی از فرصت و چالش ها است. مهاجرت مشکلات زیاد به همراه دارد، چالش های اقتصادی، مشکلات فرهنگی، تطابق با فرهنگ جدید همیشه وجود داشته ولی در عین حال فرصت های خیلی خوبی را نیز مهیا می‌سازد. مثلا اگر مهاجرت ما در ایران نمی بود من فکر نمی‌کنم که می‌توانستم درس بخوانم. من در یکی از قریه های دور افتاده یی ولایت دایکندی متولد شده ام که در آن جا فرصت درس خواندن برای دختران میسر نبود. هیج مکتبی در آنجا وجود نداشت. در قریه های دور دست مکتبی که به طور اساسی از طرف دولت تاسیس شده باشد، آن زمان نبود. مردم اما آموزش های ابتدایی و سواد آموزی را برای کودکان در فصل زمستان در منبر قریه آموزش می دادند. کودکان را جمع میکردند و به آن ها خواندن و نوشتن را آموزش می دادند که پدرم یکی از داوطلبانی بود که اطفال را درس میداد. به همین خاطر مهاجرت برای من همیشه فرصت آفرین بوده و من توانستم با استفاده از این فرصت ها آن رویا های را که در سر داشتم به  انجام برسانم.

اپروند: تشکر، در ارتباط با چالش های که فرا راه زنان افغانستان است صحبت کنیم.  شما هم در زندگی  مشکلات و چالش‌هایی که برای زنان تابو است تجریه کرده اید، به نظر شما زنان افغان با وضع محدودیت طالبان با چه تابو های اجتماعی مواجه هستند که در آینده باید اصلاح شود؟

جعفری: زنی که در افغانستان متولد می‌شود اولین مشکلی که دارد خانواده خودش است.  پدر، کاکا، برادر خودش و حتی مادرش با پیش داوری های نسبت به دختران نگاه می کنند. حقوقی را که  یک دختر باید داشته باشد، برایش نمیدهند. از همان سن خورد برای دختران محدویت وضع می‌کنند و این یک چالش بزرگ است. از همه اولتر، یک دختر باید از حقوق خود آگاه شود. آگاهی با خود مبارزه دارد. هر فرد جامعه اگر بخواهد حقوق خود  را بدست بیاورد باید مبازره کند، در غیر آن باید تسلیم شود. اکثریت دختران متاسفانه ترجیح می‌دهند تسلیم شوند تا رضایت پدر و مادرش را داشته باشد. علت اصلی این مفکوره، باور های مذهبی است که میگویند پدر و مادر نباید از فرزندان ناراضی باشند. این موضوع را اما متوجه نیستند که همان مذهب برای شما می گوید اگر پدر و مادر تان اشتباه میکنند شما باید کار درست را انجام دهید و احترام پدر و مادر تان را داشته باشید. مذهب نمی گوید که باید تابعیت کنیم بلکه احترام والدین را نگه داریم.  این باریکی باید به دختران تفهیم شود. متاسفانه فعلا در افغانستان مکاتب دوره ثانوی برای دختران باز نیست. رفتار ها  و ارزش های اجتماعی در سنین کودکی و نوجوانی شکل می گیرند و معلمین نقش بسیار مهمی را در تربیه کودکان ایفا می‌کنند که به یک طفل از صنف اول یاد بدهد که حق و حقوق اش چه است. وقتی کودک بزرگ  می‌شود و می بيند که خانواده اش می‌خواهد آن حق را ازش بگیرد در برابرش ایستاد شود.  من شخصا با چنین چالش های مواجه شده ام. وقتی که ۱۴ سال بیشتر سن نداشتم، متوجه شدم که خانواده من از همان روز اول که به دنیا آمده بودم مرا به پسر کاکایم نامزد کرده و حالا می‌خواهند مراسم عروسی برگزار کنند. خوش بختانه پدرم متوجه ناراحتی و نارضایتی من از این قضیه شد و در روز که این ها مراسم عروسی را تدارک میدادند برایم گفت میبنیم که راضی نیستی اما من پیش برادر کلانم حرف زده نمیتوانم.

و این برایم این جرات را داد که برای پسر کاکایم نامه یی بنویسم و تمام دلایل که نمی‌توانستم این ازدواج را قبول کنم در آن نوشتم و ازش به طور محترمانه خواستم تا برایش یک شریک زندگی دیگری پیدا کند. ضمنا توضیح دادم که اگر از زور استفاده کنی زندگی هر دو را به جهنم کره زمین تبدیل خواهی کرد‌ و برایش آرزوی موفقیت کردم . این بسیار موثر تمام شد. ایشان نامه را خوانده بود. اگر چند به تعقیب آن نامه، جنجال ها و طوفانی برپا شد و خانواده ها از هم ناراحت شدند. همه چیز به طور موقت از هم پاشیدند ولی مشکل را حل ساخت. این مشکل در چندین مرحله دیگر نیز ادامه پیدا کرد و حتی کار به لت و کوب رسید. پدرم سه سال با من حرف نمی زد و من را عاق کرده بود. من اما ایستادگی کردم و حقی را که فکر میکردم باید از آن دفاع کنم و شریک زندگیم را خودم انتخاب کنم و  ادامه تحصیل بدهم را برای خودم بدست آوردم. با وجود که پدرم رضایت نداشت و مادر هم میگفت خلاف رضایت پدر نباید مکتب بروی، من اما به درس و تحصیل ادامه دادم. باید یادآور شوم که مدیر مکتب ما در حمایت از من نقش بسیار عمده داشت. در سال اول دبیرستان ایشان پدرم را قناعت داد که به من اجازه بدهد مکتب بروم. تا اینکه در سال های بعدی مخفیانه درس میخواندم تا برای کانکور قبول شوم. امتحان کانکور بسیار مشکل بود و یک رقابت شدید وجود داشت. من چقدر ناامید بودم و فکر میکردم هم صنفانم رضایت فامیل را دارند و آن هابه بهترین کورس های آمادگی کانکور درس می خواندند. این موضوعات برای من یک موقعیت نابرابر را ترسیم می‌کرد. با آن همه چالش ها، آن سال من تنها کسی بودم که از جمع دانش آموزان مکتب ما در کانکور سراسری کامیاب شده بودم.  به همین منوال من در رشته تکنالوژی رادیولوژی در دانشگاه علوم پزشکی تهران ادامه تحصيل دادم.  به یاد دارم، وقتی برای ثبت نام در دانشگاه رفتم تا ۲ هفته خانه نیامدم در لیلیه بدون هیچ گونه امکانات سپری کردم. بعد از دو هفته وقتی خانه آمدم، خوشبختانه وضعیت کاملا متفاوت بود.  همسایه ها برای فامیل ما تبریکی داده بودند و یکی از از خویشاوندان ما آقای حاج  صالحی به شکل خاص برای پدرم زنگ زده بود و تبریکی داده بود. این موضوعات ذهنیت پدرم  را راجع به دانشگاه رفتن یک دختر تغییر داده بود.

من با ترس و لرز به خانه برگشتم. پدرم در را باز کرد و بعد از سه سال سلام من را علیک گرفت و مرا در  آغوش گرفت. بعد از آن مثل گذشته، من و پدرم دوستان صمیمی شدیم و پدرم  یکی از حامیان سرسخت تحصیل دختران شد. وقتی به افغانستان برگشتیم و خواهرم از کانکور هرات باز مانده بود ایشان تمام خرج زمستان را صرف خرید تکت طیاره کرد و برای خواهرم تکت خرید تا کابل برود و در امتحانات متفرقه کانکور اشتراک کند. این تصمیم های پدرم برای بقیه خویشاوندان یک درس بود. آن ها نیز از تحصیل دختران شان حمایت کردند و الان اکثر خویشاوندان ما که در شهر بودند و به دانشگاه دسترسی داشتند، فرزندان شان تحصیل کرده‌ هستند. 

اپروند: به نظر شما این مشکلات که فعلا فرا راه دختران افغانستان است ریشه مذهبی دارد یا چالش های اجتماعی فرهنگی هستند؟

بانو جعفری: من فکر میکنم ۶۰ فیصد ریشه مذهبی دارد و ۴۰ فیصد ریشه فرهنگی. میتوانم از مثال شخصی که خودم تجربه کردم آغاز کنم. پدرم کتابی داشت به نام حلیته المتقین. آن کتاب تمام مناسک زندگی ایشان را مشخص میکرد. متاسفانه در آن کتاب نوشته شده که از این مقطع به بعد نباید دختران را به تحصیل بفرستیم. وقتی جامعه مذهبی باشد و کتاب های دینی چنین چیزی را بگوید اصلا در ذهن مردم خطور نمی‌کرد که این امکان دارد غلط باشد. من فکر می کنم نقش روحانیون در این زمینه خیلی بارز می شود تا در مساجد و مکان های که سخنرانی دارند به جامعه آگاهی دهی کنند. ولی متاسفانه شما اگر حوزه های علمیه را ببنید، موضوعات درسی روحانیون ما اکثرا موضوعات عصر حجری بوده و مطابق زمان ما نیست. همین باعث می‌شود تا این سیکل معیوب را در جامعه داشته باشیم. البته کسانی که در شهر ها هستند و دسترسی به اینترنت دارند از مجرا های مختلف به معلومات مفید دسترسی پیدا کرده و فعلا اوضاع بهتر شده است. اکثریت مردم و مخصوصا اقوام که نسبتا مذهبی تر هستند، هنوز با این مشکلات مواجه هستند. 

اپروند: در زندگی شخصی تان چه سرگرمی های دارید؟ آیا ورزش میکنید؟ موسیقی می نوازید؟ آهنگ زمزمه میکنید؟ و هنرمند دلخواه تان کی است؟

جعفری: من وقتی دلتنگ میشوم، آهنگ های داوود سرخوش را گوش میدهم.. چون دور از وطن هستم و برای گذشته ام احساس دلتنگی می کنم، آهنگ های سرخوش برایم جذاب است. ولی در کل خیلی اهل آهنگ و شعر و ادبیات نیستم. در مجموع تمرکز و لذتم بیشتر در خواندن مسائل علمی بوده اما در کنار آن  به باغبانی علاقه دارم. خیلی میل دارم گل های متنوع را پرورش بدهم. نظر به شرایط جوی، در خانه انواع و اقسام گل ها را دارم. در باغچه نیز گل ها را طوری میکارم که در ۴ فصل سال شما در باغچه گل میبنید. گاهی اوقات ورزش هم میکنم. 

اپروند : آشپزی هم بلد هستید؟ 

جعفری: برای اینکه برای خانواده آشپزی کنم و از مهمان هایم پذیرای داشته باشم، بلی! آشپزی بلد هستم، اما تفریح من آشپزی نیست، بلکه باغبانی است. در اوقات فراغت بیشتر از آشپزخانه به باغچه میتوانید من را پیدا کنید. در مورد ورزش بگویم که قبلا یوگا انجام میدادم اما اخیرا بیشتر به احوال عرفان و مسائل میتا فزیک و فرا درمانی رفته ام. این برایم نتایج خوبی داده است.  البته بعضی از بیماران را که به آن ها دسترسی داشته ام نیز توصیه کرده ام. 

اپروند: بر میگردیم به قسمت های اول صحبت شما راجع به صنعتی سازی اختراعات شما. چه پیش بینی کرده اید که اختراعات شما به پروژه های بزرگ صنعتی تبدیل شوند؟ اگر موافق باشید نظر تان را شریک بسازید؟

جعفری: ببنید، تکنالوژی را که ما معرفی کرده ایم به انگلیسی آن را پلاتفرم تکنالوژی می‌گویند چون کاربرد های بسیار زیادی دارد. در واقع بعد از اینکه در بخش طبی به صورت موفقانه استفاده شود، صنایع دیگری وجود دارند که از این این تکنالوژی استفاده خواهند کرد. به همین خاطر من پیش بینی میکنم که در آینده، ضمن استفاده از این تکنالوژی در بخش تشخیص و درمان، ما می‌توانیم وارد صنایع دیگر شویم. همین الان هم در بخش دیکامشنینگ نیروگاه های هستوی فعال هستیم. از اینکه موضوع محرمانه است من نامی از نیروگاه ها را برده نمی توانم. علاوه بر آن واحد های هوا فضا نیز از ما معلومات خواستند. چون فرصت محدود است و وقت کافی وجود ندارد ما فعلا در بخش طبی تمرکز  بیشتر داریم. اما نظر به نیاز رشد بسیار سریع را خواهد داشت. متاسفانه ما در وضعیت دشواری به سر می بریم که تقریبا ۵۰ فیصد افراد جامعه ممکن در یک برهه از زندگی خود منجر به سرطان شوند. طبق محاسبات ما، تقریبا پنجاه درصد از مریضان که به سرطان مبتلا می شوند نیاز به پرتو درمانی دارند. از سوی دیگر، اگر پرتو درمانی آن ها درست چک نشود ۳۰ فیصد آن ها امکان دارد از عوارض بسیار شدید برخوردار شوند. در آن صورت درمان با شکست مواجه شود.  شما اگر این آمار را در نظر بگیرید متوجه می‌شوید که چقدر آمار بالا است. 

اپروند: در مکتب آنلاین، چند نفر دانش آموز  دارید و بیشتر از کدام ولایات افغانستان هستند؟

جعفری: در مکتب ما حدود ۴۰۰ نفر شاگرد ثبت نام کرده اند که حدود ۱۵۰ نفر کاملا منظم دسترسی به اینترنت دارند و به درس ها اشتراک می‌کنند بقیه آنها به طور آفلاین درس های ریکارد شده را می بینند و در امتحانات پایان سال اشتراک می‌کند نظر به موقعیت خانواده و امکانات انترنتی که دارند، آموزش را پیش می برند. 

ما اخیرا  پروگرام استفاده از هوش مصنوعی را نیز در تدریس شاگردان در نظر گرفته ایم که به آنها آموزش بدهیم چگونه از پلاتفرم های هوش مصنوعی استفاده کنند. وقتی که ما کمبود معلم داریم سوالات شان را از هوش مصنوعی بپرسند.  البته  فعلا مرحله امتحانی آن پیش می‌رود و ۵۰ شاگرد آنجا داریم که بسیار راضی هستند. تعداد آموزگاران ما ۴۰ نفر معلمین داوطلب هستند. باید تذکر بدهم که شاگردان ما از ولایت مختلف افغانستان هستند و حتی شاگردان که در کشور های همسایه بخاطر مشکلات مهاجرتی دسترسی به مکتب ندارد نیز شامل مکتب است.  دخترانی که در این مکتب شامل هستند، از صنف ۷ الی ۱۲ درس می خوانند. 

اپروند: پرسش این بود که در ولایات انترنت خوب وجود ندارد که دسترسی دختران را به برنامه های آنلاین مسیر بسازد و ضمنآ در مورد  زبان دری و پشتو که هردو زبان رسمی افغانستان است میخواستم بپرسم که دخترانی که پشتو زبان است آیا در برنامه شما شامل است؟ آیا در این مکتب در زبان پشتو هم برنامه دارید؟

جعفری: فعلا زبان اصلی تدریس فارسی یا گویش دری است زبان پشتو با عنوان مضمون مکتب تدریس می‌شود . و علت آن این است که معلمین که داوطلبانه با ما ملحق شدند اکثریت فارسی زبان هستند امکان دارد  بخاطر اینکه کسانی که هسته اولیه این تیم را تشکیل داد ه ایم، همه فارسی زبان هستیم.  این چنین اتفاق فتاده است که بیشترین ارتباطات ما با فارسی زبان ها است. از سوی دیگر، اعتمادی که مردم میکنند نیز مهم است. متاسفانه فعلا افغانستان یک ملت واحد نیست که همه بتوانند به همه اعتماد کنند. خواه ناخواه یک معلم پشتو زبان به یک معلم پشتو زبان اعتمادی بیشتری دارد و همن قسم یک معلم فارسی زبان به یک فرد فارسی زبان چون همدیگر را بیشتر درک می‌کنند . این جای تاسف است اما فعلا چاره دیگری نیست. در مکتب ما، زبان اصلی فارسی است وزبان پشتو به عنوان مضمون تدریس می‌شود و همچنان زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی تدریس می‌شود. ما کوشش میکنیم شاگرد های خود را آماده بسازیم که در سطح بین المللی بتوانند ادامه تحصیل بدهد مخصوصا روی زبان انگلیسی تاکید بیشتر داریم تا دانش آموزان بتوانند در امتحانات بین‌المللی مثل IGCSE مثل SATS شرکت کنند و در دانشگاه های به سطح بین‌المللی ورود نمایند و ادامه تحصیل بدهد.  

اپروند: یک موردی که در شبکه های مجازی گاهی اوقات صحبت می‌شد میخواستم از شما بپرسم در جلد کتاب شما، برای بار  اول اسم شما افغان نوشته شده بود و بعد شما آن را تبدیل نمودید، افغانستانی نوشتید، آیا این حرف حقیقت دارد؟ اگر متمایل باشید برای ما توضیحات بدهید؟

جعفری: ببنید وقتی شما بخواهید کتابی را در سطح بین‌المللی نشرکنید ناشر و عقیده ناشر بسیار نقش بارزی دارد. مخصوصا در طراحی جلد و در انتخاب عنوان کتاب آن ها ابراز نظر می کنند.  من با وجود که این حساسیت های را درک می کردم برای ناشر تذکر داده بودم. آن ها گفتند در تمام کتاب های بین المللی و رسانه ها کسی که از افغانستان است را افغان میگویند مثل کسی که آلمان است را جرمن می‌گوید به آن نگاه نمیکد که طایفه و تبار شما چه است؟ متاسفانه حساسیت ها را ناشر در چاپ اول در نظر نگرفت و چیزی را که خودشان فکر می‌کردند درست است را نوشته کرد و عنوان پیشنهادی من این بود که شما می‌گویید. شکر: سفر یک زن از افغانستان . این عنوان  هیچ حساسیتی در پی نداشته باشد. وقتی آنها متوجه این قضیه نشدند و افغان نوشته کردند، حساسیت برانگیز شد. من پیشنهاد کردم در چاپ دوم  افغانستانی بنوسید که هر کسی که از افغانستان باشد برایش افغانستانی نیز اطلاق میشود.  همان قسم اگر کسی از پاکستان است، به او پاکستانی می گویند و کسی که از تاجیکستان است را تاجیکستانی هم می‌گویند. در کنار اینکه یک تاجکستانی را تاجیک می‌گوید پس از لحاظ ادبی کدام مشکلی ندارد. در پی این تغیرات حساسیت های دیگری برانگيخته شد و تعدادی به ناشر ایمیل داده بود و حتی تهدید کرده بودند که قانون اساسی افغانستان به وضوح  ذکر کرده که برای هر شهروند افغانستانی باید کلمه افغان اطلاق گردد. البته این نیز یک نقض در عدم تحت پوشش قرار دادن تمام طوایف در افغانستان را نشان می‌دهد. وقتی که قانون اساسی تدوین می‌شود و چنین واژه یی را در قانون اساسی می گنجاند باید متوجه باشند که برخی از مردم افغانستان آن واژه را به خود اختصاص ندهند. وقتی که واقعیت جامعه امروزی طوری دیگری است پس آن  واژه همه شمول نیست . به همین خاطر من واژه افغانستانی را نوشته کردم و در پاسخ به تمام انتقاد های که شد گفتم کلمه افغانستانی جامع الشمول تر از کلمه افغان است. در ویرایش سوم به پیشنهادات که در  اول به آن ها کرده بودم متوجه شدند. در چاپ سوم آن نوشته است: شکر: سفر یک زن از افغانستان. 

اپروند: استاد گرامی، تشکر از اینکه افتخار بخشیدید و وقت گرانبهای تان را در خدمت مجله اپروند قرار دادید.  

جعفری: من هم تشکر می کنم از شما که این مصاحبه خوب را انجام دادید. برای شما آرزوی موفقیت دارم! توصیه می کنم که چنین مصاحبه ها را با عزیزان ما در افغانستان نیز شریک بسازید. بهتر خواهد بود، با آن های که در افغانستان از ادامه تحصیل محروم اند و از حس و حال آن ها آگاه شویم و با آن ها  نیز مصاحبه ها داشته باشیم تا مردم از آن ها باخبر شوند و صدای آن ها را بشنوند. 

 

توئیت

دیدگاه

دیدگاه شما چیست؟

تصویر زیر تبلیغاتی است

تصویر زیر تبلیغاتی است